نوشتن از قصه ی غصه های مادر ، دلی می طلبه به وسعت روح بلند مادر .
دلی به غایت معرفت مادر ، به اندازه حزنی که او رو شب و روز به گریه وا می داشت ، گریه ای که امان مردم یک شهر رو به ستوه آورد .
همه گفتند یا شب گریه کن ، یا روز زهرا
سر قبر عمویم رفتم از دل عقده وا کردم
هر کسی روایت جانسوز مادر رو ازهمون منظری که می بینه و به اندازه تاب دلش و تا اونجا که قلمش مَحرم هست بیان می کنه .
وقتی به ورق ورق زندگی مادر نگاه می کنی ، می بینی و می فهمی که چرا زهرای هجده ساله از خداوند طلب مرگ میکنه :
یا إلهی ! عجّل وفاتی سریعا ً
من که مسیح عالمم
عقده گشای هر غمم
زندگی آورد دمم
مرگ خود ارزو کنم
عزیزانم کنار بسترم آمین می گفتند
ولی دیدند من از بهر مرگ خود دعا کردم
و تعجبی هم نمی کنی چرایی دعای مادر رو .........
که تمامی رنج و محنتی که مادر رو مبتلا کرده بود ، دل مادر مظلوم ما رو به تنگ آورده بود .
نفسی عَلی ز َفراتها مَحبوسَة
یا لَیتها خَرَجَت مَعَ الزفرات
از بس که غم به روی غم و درد پشت درد
راه برون شدن ز دلم نیست آه را ................
غم غریبی و درد و شهادت مادر
حقیقتی ست که در باورم نمی گنجد
هزار بار هم که دوره می کنمش
به جز نشان کبودی به دفترم نمی گنجد
حکایت در و دیوار و محسن و پهلو
درون سینه ی غم پرورم نمی گنجد
دریغ و درد که حتی به قدر خاطره ای
نشان قبر تو در خاطرم نمی گنجد
ازین دل دلتنگ هم به تنگ آمده ام
که از نهایت غم تو ، در برم نمی گنجد
برای خاطر این خسته دل دعایی کن
که جز هوای بقیع تو در سرم نمی گنجد
غم کبودی بازو و پهلوی شکسته تو
حکایتی ست که در باورم نمی گنجد
*******
روزهای شهادت مادر بزرگوار اهل بیت علیهم السلام
حضرت خیرالنساء ، فاطمه سلام الله علیها رو تسلیت عرض می کنم .
التماس دعا