سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فرهنگی - هنری - مذهبی

اوقات شرعی
خداوند ـ تبارک و تعالی ـ، شخصی را دوست دارد که در میان جمعیّت، بی آن که هرزه درایی کند و ناسزایی گوید، شوخ باشد، با تفکّرش تنها شود، با عبرت ها خلوت گزیند، و با نماز، شب زنده داری کند . [امام باقر علیه السلام]

:: ParsiBlog ::KhazoKhil ::

 
 
منوی اصلی

 RSS 
خانه
شناسنامه
پست الکترونیک
ورود به بخش مدیریت


بازدید امروز: 36
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 31668

 
 
درباره خودم
 
 
موسیقی وبلاگ
 
 
لوگوی وبلاگ
 
 
خبرنامه
 
 
طراح قالب

 طراح : پایون  

 
 
آرشیو

پاییز 1385

 
 
لینک دوستان

احمدی نژاد
احمدی نژاد
روزنامه اینترنتی امام زمان
امام زمان

 
 
وضعیت در یاهو

یــــاهـو  

 
 
ماه هاشمی 2

 

مولای من ! آن دم که زمین و زمان آبستن ولادت تو بودند ،

نمی دانم که اقیانوس ها و دریاها چگونه این شور و شعف را به تلاطم نشستند !!

یک لحظه در آب نور مهتاب افتاد

در گیسوی موج آب ها تاب افتاد

شاید هم در خود فرو رفتند و تاب نیاوردند تماشای اقیانوس گیسوانت را که بر دوش های تو موج می زد .

مولای من ! گمان دارم آن دم که چشم بر جهان گشودی ،

ماه نیز خویش را در پشت ابری نهان کرد ،

تا آنانی که تو را می نگریستند ، ریشخندش نکنند .

قلم صورت آفرین چه زیبا نقش زده بود تو را ،

که هر آنکس که تو را دید انگشت حیرت بر دهان نهاد !

و فاطمه امّ بنین به چشما ن خود دید ، آنچه را که مولا سالیان پیش ، به او وعده فرموده بود .

همو که دل از نام زیبای خویش برید ،

تا مبادا که خطی از غبار اندوه ، بر دل فرزندان فاطمه بنشیند ،

و تو پاداش آن همه ادب و کرامت بودی ،

وه که چه پاداش عظیمی !!

سرّ ولادت تو را هیچ کس نمی دانست ؛

تنها آنانی که دست های کوچکت زیارت گاهشان بود می دانستند ،

و همین کفایت می کرد .

و خوشا به حال آن دستانی که در هنگام ولادت ، به اشک چشمان مولا ، تغسیل شد

و در هنگام شهادت نیز ........

بگذار از شهادتت نگویم ...........

آخر ولادتی که با اشک همراه ست ، پس شهادت خود حدیثی بس دشوارست ......

امروز دل تاب به یاد آوردن آن روزها را ندارد !

که تو خود میدانی مولای من !

که هر روز به یاد کنار علقمه و لبان خشکیده ات ، اشک می ریزیم ؛

بگذار امروز را شادی کنیم ... آخر با آمدن تو دل حسین و زینب نیز شادمان شد .

از امروز دیگر آنان نگران کربلا نیستند .

و حسین پشتش به تو گرم شده ......

دستان علمگیر تو را می بوسد و شانه های تورا که مشک بر آن می گذاری !

و چشمان زیبایت را که وسعتی دارد فراتر از طور سینا ...

چشم در چشم تو ست ثارالله

دیده بگشا و لحظه ای به خود آ

زیر بار غمت خدا نکند

بشکند پشت سید الشّهدا

و زینب ، زینب تو را تنگ در آغوش می گیرد و دستان کوچکت بوسه گاه لبان حق گوی زینب می شود ،

و البته بی شک پاهای تو نیز ........

که طنین این گام ها ، طمأنینه دل بی قرار زینب خواهد شد !

زینب به طنین گام تو دلگرم ست

گاهی جلوی خیمه ی او راه برو

مولای من ! ...

دیگر بیش ازین نه قلم را و نه دل را تاب یاری نیست !

ناگفته هایم بسیار ، پای قلم فرسوده و فرصت کوتاه .............

 

ای نبی طلعت ای علی مرآت

ای حسن خصلت ای حسین صفات

من و وصف کمال تو حاشا

من و شرح جلال تو هیهات

بر تو ای حُسن دلفریب درود

بر تو ای ماه هاشمی صلوات

 

 

بنفسی أنت یا سیدی و مولای ! یا عباس !

 

گر چه خود پرچم به دوش کربلاست

رایة العباس در دست خداست

 

 



موسی حاتمی(شنبه 85 آبان 20 ساعت 6:41 عصر )

دیدگاه‌های دیگران ()

 

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شعر
[عناوین آرشیوشده]
 
Copyright © 2006-KhazoKhil.Com All Right Reserved